پدیده «هر دوانگی» هم در زندگی شخصی شیوع دارد و مهم است و هم در اداره سازمان و هم کشورداری. قبل از آن که مفهوم هردوانه را توضیح دهم: به یکی گفتند خربزه می خوری یا هنداونه، گفت هر دوانه!
ما اصولا نگاه جامعنگر را دوست داریم و می خواهیم همه چيز را با هم داشته باشیم. تجربه کاری در حوزه های مختلف به من نشان داده است که هردوگانه یا هردوانه پسند بودن در ايرانيها نهادینه شده است. یعنی هر جا صحبت از انتخاب است ما از آن فرار می کنیم و با این جمله که هیچکدام را نباید از دست داد: یک کم این، یک کم اون! هم این، هم اون! و تاکید بر اهمیت «جامعیت و جامع بودن» مساله را ظاهرا حل می کنیم.
اما برخلاف فرهنگ و انتظار ما، تفکر استراتژيک و استراتژی اصلاً جامع نيست و روي يكي دو مساله دست ميگذارد و قرار نيست همه مسائل را جواب بدهد. انتخاب استراتژيک شما در زندگی شخصی/سازمان/کشورتان لازم نيست يك سند جامع ۵۰۰ صفحهاي باشد، بلکه بايد بتوانيد آن را در ۲۵ تا ۳۵ كلمه تعريف كنيد. اگر نتوانيد اين كار را انجام دهید انتخاب های استراتژیک شما مغشوش و مبهم است.
مثلاً شركت مايكروسافت در چندین حوزه فعال است (از نرم های افزارهای اداری بگیرید تا بازی و تبلت و لپ تاپ و موبایل…)، N رقيب و M محصول و هزاران مساله دارد. اما دو سه استراتژي بيشتر ندارد. مايكروسافت ميتواند در مورد همه چيز صحبت كند. يكي از استراتژيهاي محدود این شرکت اين است كه در همه پلتفرمها حضور داشته باشد. الان گوشيهاي اندرويدي، اپلی و ويندوزی داريم. مايكروسافت ميگويد من نميخواهم خودم را به گوشی های با پلتفرم ويندوز محدود كنم ميخواهم نرمافزارهايي كه براي مشتريان طراحي ميكنم هم با اندرويد كار كند هم با اپل و هم با ويندوز. ميخواهم هر جا مشتري هست من حضور داشته باشم. می گوید اين استراتژي من است. مایکروسافت هزار مساله ديگر هم دارد اما تمرکزش را می گذارد بر یک یا چند موضوع کلیدی.
مثلا در حوزه کشورداری، ما می خواهیم در همه چیز اول شویم! در همه حوزه ها رشد کنیم. این «همه چیزخواهی» باعث می شود نتوانیم در هیچ حوزه ای متمرکز شویم. همه چیز را آغاز می کنیم، نیمه کاره رها می کنیم و سپس سراغ موضوع جدید می رویم. بدین ترتیب همه موضوعات را زخمی کرده ایم. اما چون زمان و توان ما محدود است نمی توانیم آن را به آخر برسانیم. یک نمونه خیلی واضح اش وجود هزاران طرح ناتمام است که برای اتمام آن معادل ۴۸ سال بودجه عمرانی احتیاج داریم! همین فاجعه در زندگی شخصی و سازمانی ما نیز وجود دارد.
⭕️تجویز راهبردی:
۱- با خود صادق باشیم. ما منابع مالی و غیرمالی محدودی داریم حتی اگر بی نهایت نیروی انسانی و منابع مالی هم داشته باشیم، زمان مان بیشتر از ۲۴ ساعت نیست. بنابراین باید دست به انتخاب بزنیم.
۲- در هر برهه از زندگی چند اولویت/پروژه محدود و مشخص داشته باشید. کسانی که اولویت های روشن دارند به راحتی می توانند نه بگویند. به خودتان و دیگران یادآوری کنید که قرار نیست من همه کارهای خوب را انجام دهم من الان می توانم سه تا از خوب ترین ها/مهم ترین ها را انجام دهم. اگر به کاری نه می گویم به معنای بی ارزشی آن نیست بلکه به معنای تمرکز من بر موضوعات ارزشمند دیگر است.
۳- تا یک اولویت به پایان نرسیده، اولویت یا پروژه جدید تعریف نکنید. (مثلا یکی از سازمان ها ۴ اولویت داشت هیچ پروژه استراتژیکی تعریف نمی شد مگر اینکه یکی از پروژه های استراتژیک به خاطر اتمام یا شکست یا تصمیم مدیریتی کنار گذاشته می شد)
فراموش نکنید شما می توانید به جامعیت قابل قبولی برسید به شرط آن که همه اهداف را همزمان دنبال نکنید.